زبانحال حضرت ام البنین سلاماللهعلیها
چه عـزادار شدم! در دلـم افـتاده شـرر خبر آوردی و شد دلهره سوغاتِ سفر کاش میآمـدم و محـض تـسلّایِ رباب میزدم گریه کنان از غمِ ششماهه به سر میزدم بوسه بر آن پایِ پُـر از آبـله تا چـشمِ کم سویِ رقـیه نـشود تـیـره و تر خبر آوردی و تا مضطر و گریان گفتی: پاره شد مشک! فقط دست گرفتم به کمر علَم افـتاد زمین! آب به خـیـمه نرسید! آیة الکـرسیِ من کاش که میکـرد اثـر شدم از روی عـلی تا به ابـد شـرمـنده پس نـگـوئـید به من اُمّ بـنـین، اُمّ قـمـر نان خورِ سفـرۀ حـیدر شدم و با سختی ساخـتـم از پـسـرانـم هـمۀ عـمـر سپـر تا فـدایِ پـسر حـضرت زهـرا بـشـوند تا که در واقعه زینب نشود خون به جگر نگرانِ پـسرانم نـشدم!! وای بـشـیر… نگرانم! بگو از حالِ حسینم چه خبر؟! |